امروز صبح رفته بودم حسینیه امام. بعد هم سری به کافی نت زدم تا سراگ را ببینم. البته اشتباه نکنید منظورم سراجه. این سراج کمی حرف برای گفتن داره به قول خودش سراگ نوشته می شه اما سراج می خوننش!
حالا به هر جهت رفتم سراگو ببخشید سراجو ببینم که دیدم سراگ دیپرس شده کنج خونه افتاده و عنقریب است که خرما بخوریم.
خلاصه سریع رفتم یه جز قرآن با سوره های کوچیک برداشتم که اگه تو مجلس ختمش ما رو دعوت کردن تند و تند سوره ها رو بخونیم و بریم دنبال کار و کاسبی .
این سراج قرار بود خیلی وقت پیش با کمک پلخمون و گلمیخ و راحیل و از این دست اسمای عجیب غریب یه دفتر بزنن عجیب تر ازخودشون که از قرار منصرف شدن چون خبری نیست که نیست.
حالا بگذریم که سراگ قراره مرحوم شه ایشالا! و خلقی به دعاگویی حضرت ملک الموت مشغول گردند که گویا بی حالی را از زمین برداشته و دنیایی را از غم خلاص فرموده.
القصه!! هر کس این بنده خدا رو میشناسه و خبر داره که د رچه وضعیت اسفباری نشسته و معتاد شده براش دعا کنه. چون از اونجایی که بوی خونه نشینی میاد من یکی که شک ندارم ایشون معتاد خونه شده!
هر چی هم زور می زنه ترکش کنه فایده نداره. خدا ما آدما رو به خودمون وانگذاره وگرنه می شیم درس عبرت!
خدا سراگو شفا بده ایشالا!!... دعاش کنین!